یهودیان و منافقان

پدیدآورعبدالله جوادی آملی

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2294 بازدید
یهودیان و منافقان

آیه الله جوادی آملی

«الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب‏لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لانطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم و الله‏یشهد انهم لکاذبون لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن‏نصروهم لیولن الادبار ثم لاینصرون لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله ذلک بانهم‏قوم لایفقهون لایقاتلونکم جمیعا الا فی قری محصنه او من وراء جدر باسهم‏بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون‏». (1)
ترجمه: آیا منافقان را ندیدی که پیوسته به برادران کفارشان از اهل کتاب‏می‏گفتند:
«هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم رفت و هرگزسخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد; و اگر با شما پیکار شود، یاریتان‏خواهیم نمود! خداوند شهادت می‏دهد که آن‏ها دروغ‏گویانند! اگر آن‏ها را بیرون کنندبا آنان بیرون نمی‏روند، و اگر با آن‏ها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد، و اگریاریشان کنند پشت‏به میدان کرده فرار می‏کنند; سپس کسی آنان را یاری نمی‏کند!
وحشت از شما در دل‏های آن‏ها بیش از ترس از خداست; این به خاطر آن است که آن‏هاگروهی نادانند! آنان هرگز با شما به صورت گروهی نمی‏جنگند جز در دژهای محکم یااز پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (اما در برابر شما ضعیف!)
آن‏ها را متحد می‏پنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است; این به خاطر آن است‏که آن‏ها قومی هستند که تعقل نمی‏کنند!

همکاری منافقان با یهودیان

منافقین چون به حسب ظاهر مسلمان و اهل مدینه‏بودند:
«و من اهل المدینه مردوا علی النفاق‏»
خواستند به تبعید یهودیان رنگ‏قداست‏بدهند لذا گفتند اگر شما از جزیره العرب بیرون رفتید ما نیز به همراه‏شما می‏آییم تا نگویند یهودیان را بیرون کردند، چون ما هم مسلمان و هم اهل‏مدینه‏ایم، اگر شهر را ترک کنیم، تبعید شما رنگ هجرت می‏گیرد و هم سندی برای‏بی‏لیاقتی مسلمین است. مطلب دوم این که آنان در این کار، آن چنان مصرند که‏می‏گویند: «و لانطیع فیکم احدا ابدا» ما حرف هیچ کسی را گوش نمی‏دهیم.
این کنایه به وجود مقدس ذات اقدس اله و رسول الله است;یعنی نه این که حرف افراد عادی در ما اثر نمی‏کند بلکه پیامبر هم اگر ما را نهی‏کند و بگوید یهودیان را همراهی نکنید ما حرف او را اطاعت نمی‏کنیم. کلمه‏«ابدا» تاکیدی است‏برای این که اگر هرگونه فشاری بیاید که بخواهد جلوی هجرت‏ما را بگیرد بی‏اثر است. آنان برای این که اثبات کنند این همکاری نه برای آن‏است که در مدینه با هم داد و ستد داشتند و روابط تجاری داشتند، و باز نه برای‏آن است که در وطن و میهن و آب و خاک، یکی هستند، بلکه فقط در راه عقیده است وگفتند: «و ان قوتلتم لننصرنکم‏». چون جنگی که بین مسلمین و یهودیان بروزمی‏کرد فقط برای عقیده بود نه بر سر مال و تجارت و سرزمین. پس آنان برای این که‏اثبات کنند این هم‏آهنگی در اعتقاد است نه در مسائل دیگر گفتند:
«او ان قوتلتم‏لننصرنکم‏».

برادری منافقان و یهودیان

این که فرمود: «یقولون لاخوانهم الذین‏کفروا» این اخوت در قرآن کریم به چند نحو استعمال شده است: اخوت در نژاد و آب‏و خاک، مطلق است و اعم از اخوت در اعتقاد و عدم شرکت در آب و خاک است.
اخوت در اعتقاد هم اعم است از شرکت در آب و خاک و نژاد و عدم شرکت، توضیح آن‏که:
این که می‏فرماید: «انما المومنون اخوه‏» مومنین شرکت در اعتقاد دارند خواه‏در آب و خاک شریک باشند مثل مسلمین مکه یا مدینه و مانند آن، یا از جهت آب وخاک شریک نباشند نظیر صهیب که از روم آمده و یا بلالی که از حبشه آمده و سلمانی‏که از ایران رفته و مسلمینی که در حجاز به سر می‏بردند، این‏ها هیچ‏گونه شرکتی دروطن و آب و خاک نداشتند ولی شرکت در اعتقاد داشتند. گاهی شرکت در وطن مایه صدق‏اخوت است ولو در اعتقاد سهیم نباشند نظیر آن چه که درباره انبیا فرمود:
«والی ثمود اخاهم صالحا» (2)
یا «و الی عاد اخاهم هودا» (3)
و امثال آن، که‏صالح سلام الله علیه را جزء برادران قوم ثمود می‏داند و هود سلام الله علیه‏را جزء برادران قوم عاد می‏شمارد، این برادری فقط شرکت در وطن و آب و خاک است‏نه شرکت در اعتقاد. پس اخوت در وطن اعم از شرکت در اعتقاد و عدم شرکت است، چه‏این که اخوت در دین هم اعم از شرکت در وطن و عدم شرکت در وطن است.
این که فرمود:
«الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا»
این‏شرک در اعتقاد است‏خواه در وطن شرکت داشته باشد خواه نداشته باشد.

منافقان و کارشکنی

کار منافقین کارشکنی است، گاهی با توطئه، زمانی با تبطئه وجمع بین اینها هم صد عن سبیل الله است. در سوره مبارکه نساء و امثال آن که‏می‏فرماید:
«و ان منکم لمن لیبطئن‏» (4)
در هنگام اعزام نیرو به جبهه‏های جنگ‏علیه کفر، فرمود عده‏ای اهل تبطئه هستند; یعنی ایجاد بطی‏ء و کندی می‏کنند، به‏این صورت که می‏گویند الان نه، در اعزام بعدی، این فصل نه، فصل بعدی. اینها که‏اهل تبطئه هستند در حقیقت همان توطئه‏گران‏اند. قرآن کریم از این گروه به عنوان‏«صاد عن سبیل الله‏» یاد می‏کند، «صد» یعنی صرف، هم «ینصرفون بانفسهم‏»، هم‏«یصرفون اغیارهم‏». پس منافق صاد عن سبیل الله است. در سوره نساء آیه 61می‏فرماید:
«و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول راءیت‏المنافقین یصدون عنک صدودا»
منافقین نمی‏گذارند آن‏ها به سوی تو بیایند هم خودمنصرفند، هم صارف دیگران هستند.

منافقان ترسو و دروغ‏گو هستند

منافق چون پایگاه‏اعتقادی ندارد همواره ترسان است. اگر
«الا بذکر الله تطمئن القلوب‏» (5)
شد،عکس نقیضش هم این است که هر جا طماءنینه نیست‏یاد خدا هم نیست و چون در قلوب‏منافقین طماءنینه نیست کشف می‏کنیم که یاد و نام خدا نیست و ظاهر این سوره هم‏حصر است. در آیه فوق تقدیم جار و مجرور با تقدیم حرف تنبیه، حصر را می‏رساند،اگر یاد و نام خدا نبود طماءنینه‏ای نیست، چون در منافقین یاد و نام خدا نیست‏قهرا طماءنینه‏ای هم نخواهد بود. این هم که فرمود:
«والله یشهد انهم لکاذبون‏»
پرده از روی نفاق برداشت و فرمود: اصلا منافق دروغ‏گو است، آن روزی هم که بامسلمین بودند به مسلمین دروغ می‏گفتند، امروز هم که با یهود اعلان وفاداری‏کرده‏اند باز هم دروغ می‏گویند، اصولا اینها دروغ‏گویند.
کاذب، صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی سیره نفاق کذب است. این چنین نیست که‏فقط با مسلمین دروغ بگویند و با شما نگویند، اصلا نفاق با صدق جمع نمی‏شود. کسی‏که به خود دروغ می‏گوید هرگز با غیر راست نمی‏گوید. نکته حائز اهمیت در این آیه‏که قبلا هم به آن اشاره شد آن است که فرمود:
«لئن اخرجوا لایخرجون معهم و لئن قوتلوا لاینصرونهم و لئن نصروهم لیولن‏الادبار»،
این اخبار از غیب و در واقع معجزه است، چون این آیه قبل از جریان‏واقعه بنی‏نضیر نازل شده اخبار به غیب است و معجزه است، اما اگر بعد از جریان‏بنی‏نضیر واقع شده باشد این بیان سیره مستمره اهل نفاق است.

منافقان فرصت ‏طلب‏اند

قرآن کریم در سوره مبارکه مائده از منافقین چنین پرده برمی‏دارد که‏این‏ها چون پایگاه آرامی ندارند فرصت طلب‏اند، روزی که کفار در حال شکست‏بودندرابطه پنهانی با مسلمین داشتند و کم کم خود را به مسلمانان نزدیک کردند وقتی‏هم که مسلمین آسیب می‏بینند رابطه‏شان را با کفار حفظ می‏کنند. آیه 52 سوره مائده‏می‏فرماید:
«فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم‏»
مصداق کامل این آیه‏منافقین‏اند، گرچه قرآن کریم افراد ضعیف الایمان را هم الذین فی قلوبهم مرض‏می‏گوید اما مصداق کاملش منافقین‏اند.
این‏ها هستند که شتاب‏زده به سمت اهل کتاب می‏روند. در آیه قبل این چنین آمده‏بود که
«یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء بعضهم اولیاءبعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین‏»
آن گاه فرمود:
«فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم‏»،
این ها که قلبشان مریض است‏شتابان‏خود را در جمع اهل کتاب یعنی یهودی و غیر یهودی حاضر می‏کنند نفرمود «یسارعون‏الیهم‏» که زود از شما جدا می‏شوند و به سمت‏یهودیان می‏روند بلکه فرمود«یسارعون فیهم‏» یعنی قلبا که با آن‏ها بودند عملا هم می‏کوشند که خود را در جمع‏آن‏ها حاضر کنند. کفر آنان جدید نیست که بشود یساعرون الیهم بلکه ریشه‏دار است‏منطق آنان هم این است که:
«یقولون نخشی ان تصیبنا دائره‏»
ما می‏ترسیم اوضاع‏برگردد و مسلمین شکست‏بخورند، ما چرا آسیب ببینیم. آن گاه قرآن کریم پرده‏برداشت و فرمود:
«فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی مااسروا فی انفسهم نادمین‏»
اگر مسلمین پیروز بشوند چه خواهید کرد؟ قطعا پشیمان‏خواهید شد.
پس عادت منافقین این چنین است. در سوره مبارکه المنافقون که از کار آنان پرده‏برداشت فرمود که این‏ها طبعا ترسو هستند و این که الان ایمان آوردند فقط برای آن‏است که به خدا و قرآن سوگند یاد کنند نه این که به خدا ایمان آورده باشند واعتقاد پیدا کنند، هیچ ذره‏ای از ایمان الهی در قلب‏شان راه پیدا نکرده است:
«اتخذوا ایمانهم جنه‏»،
اینها سوگندشان را سپر قرار دادند، اگر کافر بودند که‏نمی‏توانستند سوگند یاد کنند. «فصدوا عن سبیل الله انهم ساء ما کانوا یعملون‏ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا» اینها که مرتد شدند و کفر درونیشان را حفظ کردند واسلام ظاهریشان را نگه داشتند این گروه هم جزء منافقینند.
«فطبع علی قلوبهم فهم لایفقهون و اذا رایتهم تعجبک اجسامهم و ان یقولوا تسمع‏لقولهم‏»
حرف‏های تند و تیز گوش‏نوازی هم دارند اما
«کانهم خشب مسنده‏»
مثل چوب‏خشکی هستند که به جایی تکیه داده شده
«یحسبون کل صیحه علیهم‏»
هر حادثه‏ای که‏پیش بیاید قبل از همه بیش‏تر از همه می‏ترسند، نه پایگاه مردمی دارند نه به الله‏متکی‏اند و خودشان هم می‏دانند که در درونشان نوری نمی‏تابد.
«هم العدو» (6) سر این که عده‏ای «کالانعام بل هم اضل سبیلا» (7) هستند.
این است که انسان وقتی مار و عقرب را می‏بیند از آن‏ها فاصله می‏گیرد ولی منافق‏کسی است که در ظاهر به صورت مرغ است، اما باطن او مار و عقرب است. وقتی انسان‏با مار مصافحه کرد مصافحه کردن همان و مسموم شدن همان. منافق هم مار و عقربی‏است که به صورت انسان درآمده از این جهت
«کالانعام بل هم اضل‏»
لذا قرآن کریم‏می‏فرماید:
«هم العدو فاحذرهم قاتلهم الله انی یوفکون‏». (8)

علت‏شکست منافقان

حال چرا منافقان شکست می‏خورند و فرار می‏کنند و چرا «لیولن الادبار» علت آن‏این است که: «لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله‏» یعنی می‏ترسند و فرار می‏کننداگر نمی‏ترسیدند که فرار نمی‏کردند، منشا ترس چیست؟ و منافقان از چه کسی‏می‏ترسند؟ فرمود فقط از شما می‏ترسند:
«لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله‏»،
ضمیر «فی صدورهم‏» اگر به مجموع منافقین و یهودیان برگردد این افعل التفضیل‏هم معنای خود را در بعضی از موارد حفظ می‏کند، هم معنای تعیینی دارد نسبت‏به‏خصوص منافقین و اگر چنان‏چه به خصوص منافقین برگردد این افعل تعیینی است نه‏افعل تفضیلی. این که فرمود منافقین از شما بیش‏تر می‏ترسند، رهبت، خشیت و خوف‏شما در دل منافقین بیش از خداست. این نه برای آن است که منافقین از خدامی‏ترسند و از شما هم می‏ترسند منتها از شما بیش‏تر، چون منافق اصلا از خدانمی‏ترسد. کسی که به خدا معتقد نیست ترسی از خدا ندارد با این تصور این «اشدرهبه‏» می‏شود افعل التفضیل تعیینی. اگر ضمیر «هم‏» به یهودیان هم برگردد چون‏خدا را قبول دارند و اهل کتاب‏اند پس آن‏ها هم از خدا می‏ترسند و هم از غیر خدا،منتها از غیر خدا بیش از خدا می‏ترسند. پس این افعل‏التفضیل اگر در خصوص منافق‏بود افعل تعیینی است نظیر
«و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض‏» (9)
و اگر شامل‏منافقین و یهودیان شد نسبت‏به منافقین افعل تعیینی است ولی نسبت‏به یهودیان‏افعل تفضیلی است. چون آن‏ها از شما می‏ترسند فرار می‏کنند و این ترس از شما را هم‏خدا در دل این‏ها انداخته است.

ترس از خدا و ترس از بنده او

خدا گاهی نعمت‏می‏فرستد و گاهی نقمت، اگر ترس خود را در دل کسی القا کرد این رحمت و نعمت است،اما اگر ترس دیگری را در قلب انسان القا کند این عذاب است
«و قذف فی قلوبهم‏الرعب‏». (10)
آن که از خدا می‏ترسد عبد صالح او است، خدای سبحان، ترس خود را درمنافقین نیانداخت که برای آن‏ها فضیلت‏باشد بلکه ترس شما را در دل‏شان انداخت.
اگر انسان از آن مبدیی که باید بهراسد نترسد و از آن مبدئی که نباید بترسد،بترسد این عذاب الهی است، و اگر این ترس در قلب کسی پیدا شد این همان «قذف فی‏قلوبهم الرعب‏» است. و اما کسانی که ترس از خدا دارند و در دعاها ترس از خدارا مسئلت می‏کنند همان طوری که رجا را از خدا طلب می‏کنند خوف را هم از خدامی‏خواهند آن کریمه که می‏گوید:
«یدعون ربهم خوفا و طمعا» (11)
این گونه خدا راخواندن نصیب اولیای خاص است، پس چون شما از خدا می‏ترسید و از دیگری نمی‏ترسیداز جنگ فرار نمی‏کنید ولی آن‏ها چون از مردم می‏ترسند فرار می‏کنند.
دو حصر است که قرآن کریم نصیب اولیای خدا می‏داند: یکی این که فقط در بین‏انسان‏ها علما از خدا می‏ترسند:
«انما یخشی الله من عباده العلماء» (12)
ذیل‏این کریمه از امام صادق سلام الله علیه سوال شد که عالم کیست؟ فرمود:
«من‏صدق قوله فعله‏»
و معیارش هم همین است، هر کس که از خدا می‏ترسد معلوم می‏شود که‏خدا را شناخته است. و چون منظور از علما، علمای بالله است این‏ها در شناخت‏خداموحدند، چون در شناخت‏خدا موحدند در خشیت هم موحدند. آن گاه آن حصر دوم ظهورمی‏کند و آن این است که علمای بالله فقط از خدا می‏ترسند نه چیز دیگر، این مطلب‏را در سوره مبارکه احزاب آیه‏39 بیان کرد فرمود:
«الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه و لایخشون احدا الا الله‏».
این حصر در خشیت است‏یعنی در ترس هم موحدند.
اگر در خوف موحد بود در امید هم موحد است و در خوف و رجاء اهل توحید است، به‏خدا امیدوار است و به غیر خدا امیدی ندارد، اهل یاس نیست، اهل امید است آن هم‏فقط از خدا. گرچه یک موحد باید همه شئونش را توحید تاءمین کند ولی خطوط کلی‏توحید را این آیات ترسیم می‏کند.
انسان‏ها چند دسته‏اند: متهوران خودباخته; یعنی کسانی که اصلا از کسی نمی‏ترسند وخوی درندگی دارند، چنان که در بعضی از این انقلاب‏های غیر دینی دیده‏اید که بعضی‏از هیچ عاملی، اعم از خدا و غیر خدا، نمی‏ترسند، از خدا نمی‏ترسند چون معتقدنیستند از غیر خدا هم نمی‏ترسند چون متهورند. دوم، خاشعان، یعنی کسانی که هم ازخدا می‏ترسند هم از خلق خدا، این‏ها در خشیت مشرک‏اند همان گونه که در رجا و امیدمشرک‏اند.
سوم، موحدان‏اند; یعنی افرادی که فقط از خدا می‏ترسند: «الذین یبلغون رسالات‏الله و یخشونه و لایخشون احدا الا الله‏» اینها در خشیت موحدند که فقط از خدامی‏ترسند و از احدی هراس ندارند.
گروه چهارم، منافقان‏اند; یعنی گروهی که فقط از غیر خدا می‏ترسند، لذا فرمود سراین که آن‏ها جبهه را ترک می‏کنند، هم‏چنین یهودیان را هم ترک می‏کنند و نصرتشان‏را ادامه نمی‏دهند این است که آن‏ها فقط از شما می‏ترسند: «لانتم اشد رهبه فی‏صدورهم من الله ذلک بانهم قوم لایفقهون‏». این «ذلک بانهم قوم لایفقهون‏» برای‏آن است که آن‏ها نمی‏دانند شما جزو جنود الهی هستید و کارها فقط از خدا ساخته‏است:
«لله جنود السموات والارض‏» (13)
خدا در سوره انفال هم به مجاهدان مسلمان‏خطاب کرد که شما کاری انجام ندادید:
«فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم‏» (14)
بلکه‏کار را خدا پیش برد. پس اگر بناست انسان بترسد فقط باید از خدا بترسد.
مشابه این آیه سوره حشر در سوره منافقون آمده است که این‏ها کارها را از غیرخدا می‏دانند:
«هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا ولله خزائن السموات والارض ولکن المنافقین لایفقهون‏» (15)
آن آیه مربوط به امیدبود و این آیه مربوط به ترس. اگر کسی معتقد است‏خزائن آسمان و زمین، ملک و ملک‏خداست چرا به غیر خدا امید ببندد، اگر کسی اعتقاد دارد که
«ولله جنود السموات‏والارض‏»
چرا از غیر خدا بترسد. پس هم در خشیت موحدند و هم در رجا و امید. لذاقرآن از آنان به عظمت‏یاد می‏کند که:
«یدعون ربهم خوفا و طمعا»
یعنی موحدا فی الخوف، موحدا فی الطمع. «فلاتعلم‏نفس ما اخفی لهم من قره اعین‏» هیچ کس نمی‏داند ما چه چیزی برای این‏ها ذخیره‏کرده‏ایم انسان در امید و ترس هر دو باید موحد باشد.

نوع جنگیدن یهودیان

در ادامه بحث‏سوره حشر راجع به یهودیان مدینه می‏فرماید:
«لایقاتلونکم جمیعا الا فی قری محصنه او من وراء جدر باسهم بینهم شدید تحسبهم‏جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون‏»
یهودیان هرگز قدرت ندارند که دریک جنگ تن به تن و در یک میدان باز به جنگ شما بیایند با این که عده و عده‏آن‏ها کم نیست. آن‏ها فقط در سنگر با شما می‏جنگند و هنر بیرون آمدن از سنگر راندارند و فقط در قریه‏هایی که دارای حصار و قلعه‏های محکم است، سنگر می‏گیرند. یااگر هم از آن قلعه و آن سنگر بیرون آمدند از خاکریز بیرون نمی‏آیند. این هنر راندارند که جنگ تن به تن بکنند چون آن روز جنگ تن به تن متداول بود. فرمود اگرچنان‏چه آن‏ها از آن قلعه و سنگر هم بیرون بیایند از خاکریز و پشت دیوار بیرون‏نمی‏آیند و از پشت دیوار سنگ و تیر می‏زنند: «او من وراء جدر». در قدیم که‏مبارزان و جنگاوران که به میدان می‏رفتند و رجز می‏خواندند می‏رساند که جنگ تن به‏تن بوده، در کتاب‏های ما هم هست که اگر مبارزی از جبهه کفر آمد و گفت: «الارجلا برجل‏» دیگر نباید دو نفر علیه او به میدان فرستاد، او که یک نفر است‏یک‏نفر فقط به جنگ او برود ولو این مسلمانی که رفته است کشته بشود. این گونه‏تعهدات نظامی ولو با دولت کفر هم مورد قبول است. پس جنگ رسمی «هل من مبارز»بود، خداوند سبحان می‏فرماید: آن‏ها اهل این جنگ‏ها نیستند یا داخل سنگرند و یاپشت‏خاکریز. این منافقان خودشان که هستند «باسهم بینهم شدید» خود را بسیارنیرومند می‏بینند برای این‏که نه از سنگر بیرون آمدند نه از خاکریز بیرون آمدند،چیزی را ندیدند لذا فکر نمی‏کنند که شکست‏بخورند
«ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من‏الله‏» (16)
اما وقتی با نظامیان اسلامی و امدادهای غیبی رو به رو شدند معلوم‏می‏شود کاری از آنان ساخته نیست: «باسهم بینهم شدید» اما نسبت‏به مسلمین که‏مقایسه کنند خیلی ذلیل‏اند و شدید نیستند، «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی‏».
آنان، امکانات و قدرت ظاهری در اختیارشان هست اما از آن طرف چون «لله خزائن‏السموات والارض‏» کاری از آنان ساخته نیست. حتی قدرت اتحاد با یکدیگر را هم‏ندارند، شما به حسب ظاهر فکر می‏کنید با هم متحدند: «تحسبهم جمیعا»، اما درواقع این طور نیست، بلکه دل‏های‏شان پراکنده است: «و قلوبهم شتی‏»، چون عامل‏وحدت عقل است که انسان را به خدای واحد فرا می‏خواند، اگر عقل نبود و حواس وغرایز درونی و شهوت و غضب، میان‏دار بود، سخن از وحدت، سخنی ظاهری و بیهوده‏است، اگر عقل خت‏بر بست، شهوت و غضب فرمان‏روایی می‏کند و آن‏ها هم هر کدام به‏سمت‏خود می‏کشند. استدلالی که قرآن کریم فرمود این است که چون عاقل نیستند با هم‏متحد نیستند، چون موحد نیستند از شما می‏ترسند، چون عاقل نیستند متحد نیستند.
نفی توحیدشان زمینه ترس را فراهم کرده و نفی عقل زمینه اختلاف را فراهم آورده‏است. در یکی از بیانات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه هست که به عده‏ای‏خطاب کرده فرمود:
«ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواوهم‏» (17)
بدن‏های شما به هم نزدیک است اما امیال و هواهای شما مختلف است. اگر عقل نباشدممکن نیست در میان جامعه‏ای اتحاد برقرار باشد، اگر ذات اقدس اله نعمت توحید رادر صدر اسلام به مسلمین مرحمت کرد و فرمود:
«و الف بین قلوبهم‏» (18)
برای آن‏است که نعمت عقل را به آنان داد، چون نعمت عقل را به اینها اعطاء کرده است.
اینها برکت اتحاد را چشیده‏اند.
پس چند مدعا در این سه کریمه آمده است:
1- منافقان رو بر می‏گردانند، چون از شما می‏ترسند; 2- یهودیان و منافقان نیروی‏معنوی اتحاد و وحدت ندارند زیرا عاقل نیستند پس از نیروی مادی‏شان کاری ساخته‏نیست.
حالا معلوم می‏شود که چرا قرآن کریم گاهی از منافقین به عنوان «لایفقهون‏»زمانی با «لایعلمون‏» و وقتی با «لایعقلون‏» یاد کرده است، و یا این که چراقرآن از آنان به «و اذا خلوا الی شیاطینهم‏» (19) نام می‏برد، چون وقتی توحیدنباشد، وحدت و اتحاد هم نیست، قهرا شیطان که مظهر این گونه از پراکندگی‏ها است‏ظهور می‏کند.

پی‏نوشت‏ها:

1) حشر (59) آیات 11 14.
2) اعراف (7) آیه‏73.
3) همان آیه‏65 و هود (11) آیه‏50.
4) نساء (4) آیه‏72.
5) رعد (13) آیه‏28.
6) منافقون (63) آیه‏2.
7) فرقان (25) آیه‏44.
8) منافقون (63) آیه‏3.
9) انفال (8) آیه‏75.
10) احزاب (33) آیه‏26.
11) سجده (32) آیه‏16.
12) فاطر (35) آیه‏28.
13) فتح(48) آیه 4 و 7.
14) انفال (8) آیه‏17.
15) منافقون (63) آیه‏7.
16) حشر (59) آیه‏2.
17) نهج البلاغه خطبه‏29.
18) انفال (8) آیه‏63.
19) بقره (2) آیه‏14.

مقالات مشابه

عوامل مؤثر بر تکوین نگرش ایمانی در قرآن کریم با رویکرد روان‌شناسی اجتماعی

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمهدی ایزدی, سیدسجاد طباطبائی‌نژاد, سیدمحمدرضا رضازاده

ظرفیت سنجی منطق فازی و پلورالیسم دینی در تبیین مفهوم «ایمان» در قرآن

نام نشریهعلوم قرآن و حدیث

نام نویسندهموسی‌الرضا شمسیه زاهدی, ابوالقاسم عارف‌نژاد

ایمان موهبتی از منظر آیات و روایات

نام نشریهتحقیقات کلامی

نام نویسندهسیدمحمود موسوی, رسول احمدی

جایگاه و آثار باور به خدا در سبک زندگی خانوادگی از منظر قرآن و روایات

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعنایت‌الله شریفی, محمدحسین خوانین‌زاده, محمد فاضل‌نیا

نگرشی به معنای ایمان در قرآن کریم

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهمحمد کاظم طاهری

مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهعزیزالله افشار کرمانی

تحلیل معناشناختی مفهوم قرآنی «ایمان» با تأکید بر آرای متکلّمان مسلمان

نام نشریهآیین حکمت

نام نویسندههادی صادقی, مرتضی حبیبی سی‌سرا, سیدقاسم صفری

پیوند ایمان و محبت در قرآن و عرفان

نام نشریهبینات

نام نویسندهنسرین حسینی کاشانی